آشنایی مامان و بابامآشنایی مامان و بابام، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
آغازعشق مامان بابامآغازعشق مامان بابام، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره
یکی شدن مامان بابامیکی شدن مامان بابام، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره
پرکشیدن وآسمانی شدنمپرکشیدن وآسمانی شدنم، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

به خودم میبالم که نخستین میوه ی عشق مامان مرضیه و بابا حسینم

مامانم میگه هنوز یه فرشته ام توی آسمون خدا اما من...

1394/8/24 13:21
نویسنده : مامانی
128 بازدید
اشتراک گذاری

چند روزی میشه دارم آماده میشم برا اینکه بشم تودلی مامان جونم... شنیدم از روزی که قطعی میشه من برم تو دل مامانم تا زمانیکه صدای قلبم به گوش مامان و بابام برسه و من رسماً تو دل مامانم جا بگیرم 8 تا 9 هفته طول می کشه. الآن تقریبا 24 روز از اون روز میگذره... خدایا شکرت. دیشب مامان جونیم داشت به بابام از دل درد و کمردردی که یکی دوروزه اومده سراغش میگفت. بابایی جونم با عشق و لبخند نازش به مامانی می گفت شاید حامله ای اما مامانیم میگفت نه بابا فرشته من هنوز تو آسموناس. داشت منو می گفت... بی خبر از اینکه من چند روزیه دارم آماده میشم برا اینکه جیق بکشم و بهشون بگم آخرش منم تودلی شدم... نشونه هایی از خودم برا دل مامانی فرستادم هرچند مامان جونی نمی تونه اونا رو باور کنه... حقم داره ها!!!!!

کم کم دارم از آسمونا و خداجونم جدا میشم و میخوام بیام دنبال یه ماموریت بزرگ، دنبال رسالتی که خدا به من سپرده... میخوام بیام تا با تلاش خودم، با افکار زیبایم، با همه انرژیم که خیلیم زیاده برم به سمت تکامل... می خوام اونجوری باشم که لایق آدم هاست. می خوام صادق باشم. مهربون باشم. نیکوکار باشم. با محبت باشم. می خوام عاقل باشم. در یک کلام می خوام انسان باشم آنگونه که خالقم می خواهد... می دونم با این مامان و بابایی که خدا بهم داده می تونم. مرسی مامان و بابای عزیزم.جشن

پسندها (2)

نظرات (0)